گـــــــــــــاهنوشت های دانشــجوی ترکمن

دانشجوی ترکمن صحرا حافظ فرهنگ ترکمن صحرا
گـــــــــــــاهنوشت های دانشــجوی ترکمن

هدف از راه اندازی این وبلاگ حرکتی هر چند کوچک ولی سازنده در جهت حفظ ارزش های ترکمن و ترغیب دیگر دانشجویان ترکمن در این جهت است.

طبقه بندی موضوعی
پیوندهای روزانه

نامهربانی با یار مهربان

جمعه, ۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۵۴ ب.ظ

بیش از صد واندی سال از زمانی که اولین مدرسه به سبک جدید در ایران تاسیس شده می گذرد.تاسیس این مدرسه حاصل تلاش چندین دهه نواندیشانی بود که در راه آزادی و ترقی ایران مبارزه کردند و می خواستند ایران و ایرانی از حالت رخوت و خمودگی و عقب ماندگی بیرون بیاید و همچون ممالک مترقی در راه ترقی و پیشرفت قدم بگذارد.ثمره ی تلاش این مبارزان راه آزادی با همراهی روحانیون ترقی خواه به بار نشست و فرمان مشروطیت در سال ١٢٨٥ ه.ش. صادر شد ونمایندگان شروع به نوشتن قانون اساسی کردند.دو سال بعد قانونی در مجلس به تصویب رسید که تعلیمات ابتدایی برای عموم اجباری است. کمتر از بیست سال بعد اولین مدارس در ترکمن صحرا تاسیس گردید. در سال ١٣٠٤ در امچلی یا بناور با نام صفوی و در سال ١٣٠٥ در روستای چن سولی دبستانی به نام دارا دازه تاسیس گردید.مدرسه رفتن اجباری شد، درنتیجه فراشانی با چوب ترکه در دست، بچه ها را از خانه ها بیرون می آوردند و در مدرسه به صف می کردند.

بیش از هشتاد سال از آن زمان می گذرد.در همه روستاها مدارس دائر گردیده اند.دیگر برای فرستادن بچه ها نیاری به ترکه فراشان نیست.همه با اشتیاق به مدرسه می روند.دبیرستان را تمام می کنند و آرزومندانه به دانشگاه قدم می گذارند.با اندک تلاشی می توان به دانشگاه راه یافت.انواع دانشگاهها: دولتی، آزاد، شبانه، پیام نور و ... درحال حاضر سالانه بیش از یک میلیون فارغ التحصیل دانشگاهی داریم. زمانی بود که هر کس مدرک شش ابتدایی را می گرفت، آن را قاب و به دیوار اتاق آویزان می کرد. اگر سربازی نامه ای می نوشت همین ها بودند که آن را برای خانواده اش می خواندند و معلوم شد که آدم با سواد علاوه بر آنچه در مدرسه خوانده ، می تواند چیزهای دیگری نیز بخواند.روزنامه بخواند برای اطلاع از آنچه در وطن یا دنیا می گذرد.مجله بخواند طبق سلیقه اش، ادبی، هنری یا سرگرمی.و کتاب بخواند برای افزودن آگاهی و دانش بیشتر، برای عمیق تر شدن نگرشش به دنیا و هستی.

حال با توجه به تعداد عظیم تحصیل کردگان، سوال این است: چرا میزان مطالعه در کشور ماا ینقدر پایین است؟ یکی از شاخصه های پیشرفت هر کشوری میزان مطالعه ی سرانه آن است و متاسفانه آمار در مورد کشور ما رقمی بین دو تا پنج دقیقه را نشان می دهد در حالی که در کشور ژاپن ٩٠ دقیقه است.چند سال پیش در یکی از روزنامه ها گزارشی خواندم از سازمان یونسکو که ایران در آسیا از نظر مطالعه در جایگاه بیستم است.آسیا حدود چهل کشور دارد و در نظر بگیرید که ما از چه کشورهایی عقب هستیم.

از نظر آسیب شناسی بررسی این که مشکل چیست، اشکال در کجاست، حتما نیاز به تحقیقی جامع دارد.آیا دولت ها مانع بودند؟ شاید. با توجه به اینکه از زمان زضاخان تا بعد هر که کتاب می خواند، نشانه این بود که کله اش بوی قرمه سبزی می دهد و سر از زندان در می آورد و خانواده ها را وادار می کرد که مانع کتاب خواندن فرزندانشان بشوند. و ضرب المثل هایی از قبیل اینکه، خوشبخت آنکه کره خر دنیا آمد وخر از دنیا رفت یا هرکی خره ما پالانیم هر کی دره ما دالانبم ، رواج داشت


اما ما درحال حاضر در عصر پهلوی زندگی نمی کنیم ما در عصر انفجار اطلاعات زندگی می کنیم و یکی از مواد منفجره ی اطلاعات علاوه بر اینترنت و تلویزیون و رسانه های دیگر، کتاب است. پس نمی توانیم همه چیز را به گردن دولتها بیاندازیم. مثل کسی که می گفت : هوا چقدر گرمه؟ دولت چرا کاری نمی کنه؟ انگار که گرمی هوا هم به دولت مربوط است. آیا این تحصیل کردگان نمی دانند که باید کتاب بخوانند ،در حالی که در مدارس معلمان بارها به آنها گفته اند که کتاب یار مهربان است.آیا کتاب گران است؟ شاید، اما خیلی ها هزینه هایی دارند که بخش اندکی از آن را هم صرف خرید کتاب بکنند خیلی می شود و بهر حال برای اقشاری از جامعه امکان این هست که بخشی از درآمد خود را صرف خرید کتاب و البته خواندن آن بکنند.

بحث فقط در مورد کتاب نیست، نگاهی به آمار روزنامه ها هم بکنیم ، تاسف بار است. پر تیراژترین روزنامه ما رقم ٣٦٠٠٠٠ دارد.در حالی که روزنامه یومیوری در ژاپن ١٥ میلیون تیراژ دارد. ایران بالای هفتاد میلیون و ژاپن حدودا ١٢٥ میلیون جمعیت دارد. اما باید اضافه کرد که شش روزنامه پرتیراژ اول دنیا ژاپنی هستند. در همین همسایگی ماترکیه دوستی که آنجا تحصیل کرده بود، می گفت روزنامه های معروف هم صبح و عصر و هم روزهای تعطیل منتشر می شوند.

برای کشوری که یکی از افتخاراتش تمدن چند هزار ساله است و از معدود کشورهای دنیاست که چنین افتخاری دارد، برای کشوری که تاسف می خورند که اعراب کتابخانه آنچنانی اش را آتش زدند، یا مغول ها در نیشابور چنین و چنان کردند. تاسف برگذشته و آثار از بین رفته البته دردآور است، اما در حال حاضر چه؟ چه عواملی باعث عدد پایین میزان مطالعه سرانه در کشور است؟ واقعا آرزو دارم، یک محقق علوم اجتماعی در این مورد تحقیق کند که علت پایین بودن میزان مطالعه در کشوری با سابقه فرهنگی چون ایران، چیست؟

در یکی از شهرستان های استان خودمان گلستان ساعاتی مهمان دوست جوانی بودم که درجه کارشناسی ارشد در یکی از رشته های علوم انسانی داشت. چون قرار بود دو سه ساعتی آنجا باشم، برای سرگرمی از میزبان پرسیدم کتابی ندارید که با آن خود را سرگرم کنم. گفت : چرا و رفت کتابی آورد ، به درستی یادم نیست اما فکر می کنم کتابی بود در زمینه عرفان. گفتم : این نوع کتاب ها را دوست دارید؟ گفت: نه.گفتم پس چرا این کتاب را خریده اید؟ گفت : نخریده ام، رفته بودیم در سمیناری و آنجا به ما دادند. گفتم کتاب دیگری ندارید؟ گفت نه. به همین سادگی ، کارشناس ارشد مملکت گفت : نه. دریغ از یک جلد دیوان حافظ یا مختوم قلی.من درد در رگانم، حسرت در استخوانم ، چیزی نظیر آتش در جانم پیچید.

نگاهی به خانه او انداختم. واقعا چیزی کم وکسرنداشت.همه امکانات رفاهی اعم از یخچال های آنچنانی، اسپیلت، ال سی دی با میز شیشه ای و ... تنها چیزی که کم داشت کتابخانه بود یا قفسه کتاب ، و یاد جمله ای از سیسرون خطیب معروف یونانی افتادم که : اتاق بدون کتاب مثل انسان بی روح است. اصلا در معماری داخلی اغلب خانه ها جایی برای قفسه کتاب در نظر گرفته نمی شود. فقط کمدی با در شیشه ای می گذارند و انواع ظروف کریستال و چینی شامل بشقاب و قوری و کاسه به نمایش گذاشته می شود. دریغ از یک کتابخانه کوچک لااقل برای کتاب هایی که در دانشگاه مجبور بوده اند بخرند. اگر سراغ آنها را هم بگیرید در داخل کارتونی معلوم نیست در کدام گوشه ی دور افتاده خانه خا ک می خورند. آیا کسی که لااقل هیجده سال درس خوانده ، نمی داند که دانش و اطلاعات تمام شدنی نیستند و زندگی فقط بالا بردن مدل ماشین یا خریدن وسایل آنچنانی خانه نیست. مگر نه این است که ما انسان زاده شدیم تا به قول شاملو :


تا در بهار گیاه به تماشای رنگین کمان پروانه بنشینم

غرور کوه را دریابم و هیبت دریا را بشنوم

تا شریطه خود را بشناسم و جهان را به قدر همت و فرصت خویش معنا دهم

که کارستانی از این دست

از توان درخت و پرنده و صخره و آبشار

بیرون است

منبع: وبلاگ احمد گرگانی

نظرات  (۱)

جالب و خواندنی بود. خوشحالم که وبلاگ شما رو پیدا کردم. خوشحال میشم سری هم به ما بزنی...منتظر نظرات ارزشمند شما هستم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی